For You

I hate people like me, See all+Benim gibi insanlardan nefret, tüm bak...

از دوستام

اول از میز اول شروع میکنم :

شیوا همیشه ناراضیه حس میکنه خدای غمه. همرو دوسداره موهاش فرفریه

الناز دلقکه کلاسه دوسداره پلیس شه عشق عادل فردوسی پوره استقلالیه

زهرا همش میخوره دوسداشتنیه

مهرنوش بچه خوبیه شکست خوردش بعد از عید که اومد اینجوری بود..

فاطی زور میگه میزشو نمیده جلو جای ما تنگه

غزال هر دیقه عاشق یکیه با منم رابطه خونوادگی داره

خودم جیغ جیغو اما پایه

مرضیه همش شکست خوردس آخــــــــــی!!

فرشتهمثه لامپ مهتابی کرم میماله  به صورتش

مریم پروئه تیکه میندازه باحال

نگارکبوتره نه شوخیدم یکم فضوله. آدم شناسه

شبنمدعوایی ولی خوش قلب دوسش دارملاته خشگله اوه!  شیوا عاشقشه

فائزهساکتو غمگین رفیق یارو غاره شبنم

زینبعشقه ترکیه داره زبونشونم بلده

المیرانا بیناس خواهره زینبه مهربونه و صمیمی

زهرا 2 فقط درس خونه و ساکت حرف زدنش برا ما آرزو شده

خدیجهخودشو میگیره حالا یه ریاضیو14 شده ها

سارادختر خوفیه واسه درسا گریه میکنهلوسه دیگه

نگار 2شادو سر خوشه یه زمان زنم بود!!!

ثنافقط بلده زیر پایی بندازه تو کف لاغر کردنه

مهساشوته بهش میگیم سُلی سیریشه

دیگه تموم شد بابای

دیوانه خانه 3/6

[ برچسب:,

] [ 21:51 ] [ FaTeMeH ]

[ ]

همه چیز راجع به خودم...

من 15 سالمه. بهترین دوسم اسمش محدثه س عاشقشم 3 ساله رفیق فابیم همه چیه همو میدونیم اما قبلش پریسا بود که الان 3 ماهه باهاش قهرم دلیلشم................

خواننده مورد علاقم عرفان و احسان غیبی هستن. بازیگر مورد علاقمم خسرو شکیبایی و نیما شاهرخ شاهیه

از بیشتر دوستای خواهرم بدم میاد مثه.......... بی خیال!!

من قبلا عاشقی رو دوسداشتم ولی حالا دوسش ندارم اگه میپرسی پس چرا این وبو اینجوری درست کردم باید بگم که : واسه عاشقا درستش کردم

از بیشتر آدما متنفرم

چراشم اینه که خیلی بدن قدر منو نمی دونن

دیگه این که ...پارسالم یه اکیپ داشتیم که خیلی زود از هم پاشید اما بهتر شد راستی خواهرمو .... خیلی دوسدارم ............................. عاشق بوس کردنم

خواهرمم خیلی خشگله عاشقشم

تولدمم 7 آذر 75

بوس بای واسم دعا کنید

[ برچسب:,

] [ 21:31 ] [ FaTeMeH ]

[ ]

گور عشق

 دیگر نه شوری در دلم ماند و نه شوقی

دل ماند و مشتی خاطرات خاطرآزار

من ماندم و افسوس ایام گذشته

من ماندم و دل، هر دو چون نقشی به دیوار

 

 

 

دیگر نه امیدی دلم را می فریبد

 

 

 

دیگر نه احساسی به جانم می نهد دست

 

امید ها مردند و غمها جان گرفتند

دیگر نه امیدی، نه احساسی به دل هست

 

 

 

گور است اینجا، گور سرد و تنگ و خاموش

 

 

 

گوری که در خود آرزوها را نهفته

 

گوری که دهلیز آن بیغوله ی تار

جغد فسوسی، با غمی جاوید خفته

 

 

 

اینجا سرای عشقهای آتشین بود

 

 

 

اینک مزار عشقها و آرزوهاست

 

دل بود روزی، دیگر آن را دل مخوانید

آنجا که عشق و آرزو دفن است، اینجاست

 

 

 

دیگر نه شوری در دلم ماند و نه شوقی

 

 

 

تا جغد غم در خاطر من آشیان کرد

 

امیدها مردند و غمها جان گرفتند

دیگر خدایا، زندگانی چون توان کرد؟؟

 

 

 

فقط برای اون...

 

[ برچسب:,

] [ 19:47 ] [ FaTeMeH ]

[ ]

دولتی آخر به یاری میرسد

روزی اینجا شهسواری میرسد

میرسد روزی که عین گل شویم

کاغذ خون دل بلبل شویم

میشود مابین ما کی واسطه؟

یک صمد با یک صنم بی واسطه

یک شب حوا فراهم میشویم

اشک می ریزیم و آدم میشویم

یک شب آخر پرده ها خواهد فتاد

چشم شه بر برده ها خواهد فتاد

می کشد ما را چو جعد خود به دوش

ما به گرد زلف او یک حلقه گوش

نعمت عشقیم شب در خوان او

روز گلـــــــــــــــــــچینیم در دامان او

مثل یک آیینه ماتش می شویم

صورتی از عین ذاتش می شویم

میتوان با یک حرکت مات شد

نفیِ نفیِ خویش را اثبات شد

میتوان از اوج عرفانش گذشت

چون طنین از دشت دامانش گذشت

باده آنجا چشم ساغر می شود

نشئه آنجا صد برابر می شود

باده را با جام می نوشیم ما

باده بادام می نوشیم ما

عشق در اشکال عاشق فانی است

هر نفس یک شهوت روحانی است

عشقبازی می کند نقش نگار

روی ایوان پرده ی پروردگار

بوسه آنجا مثل سیب بی لک است

حسرت ما در لبش مستهلک است

از لبان غنچه می نوشیم ما

بوســـــــه های داغ می نوشیم ما

ماند پای در گِل، بوسه ای

داغ شد پیشانی دل، بوسه ای

چشم از بس بر لبانت دوختیم

چون ورق های شقایق سوختیم

غنچه ها قبال ما کی می رسد؟

بوسه های کال ما کی می رسد؟


 

[ برچسب:,

] [ 15:24 ] [ FaTeMeH ]

[ ]

ظلمـــــــــت در روز

افسوس که نمرده، مردم!

افسوس...

...با این همه فرصت.

بوی کافور، بسختی مایوسم ساخته است!

چرا فاتحه خوان این و آنم؟!

خاک گور را زیر پایم احساس می کنم!

ولی آسمانم آبی است!

از تیرگی پیرامونم می خواهم خفه شوم!

با این همه سبزینه که بر تنم نشسته.

سرمایی سخت همه ی وجودم را می لرزاند!

من که غرق آب شارِ همه چیزم.

لبان خشکیده ام باز تَرَک برداشته است!

اما روز ها و شب هایم پر از خورشید و مهتاب است.

از این همه ظلمت باید خودم را حلق آویز کنم!

ولی ترانه های زندگی،مدام کودکان امید را، زمزمه می کنند.

جغد یاس، آواز خوان خرابه ام گشته است!

پس چرا رنگ از پس رنگ، همه جا پر پروانه است.

قاب چشمم فقط خاکستری است!

بس کن!

یا باید مُرد و نبود یا بود و بود.. .


تقــدیــــم به او...!

[ برچسب:,

] [ 14:27 ] [ FaTeMeH ]

[ ]

مـــــــــرگ

با تو خواهم گفت بر من چه گذشته است رفیق
که دگر فرصت دیدار شما، نیست مرا

نوبت من چو رسید، رخصت یک دم دیگر، چو نبود

مهربانی آمد، دفتر بودن در بین شما را آورد

نام من را خط زد و به من گفت که باید بروم

من به او میگفتم، کارهایی دارم، ناتمامند هنوز

او به آرامی گفت:


ادامه مطلب

[ برچسب:,

] [ 15:41 ] [ FaTeMeH ]

[ ]

...

ســــــــاده

بگـــــــم

دوســـــــــتت

دارم...

[ برچسب:,

] [ 15:13 ] [ FaTeMeH ]

[ ]

ای دل من!

 ای دل من!چه دیدنی ست منظره ی شکسته ات
تار خزان تنـــیده بر پنجـــره های بسته ات
در شب ســـرد بی کـــسی میکشی ام به قصــــه ات
ساحل عـــشق و کشـــتی شـــعر به گل نشسته ات
نقش بــــــــــــهار می زند یاد بهاری اش بر این
دفــــتر زرد گشته از خـــاطره های خســته ات...
 


[ برچسب:,

] [ 14:37 ] [ FaTeMeH ]

[ ]

عقل و عشق(1)

در یک شب خیس، در هوایی که بوی بهشت می داد،زیر نور لطیف ماه، کنار یک برکه،
که دو تا ماهی قرمز در گوشه آن خاموش خفته بودند،من و او،غرق در نگاه هم بودیم،بی
پلک، کم نفس.
به خوبی یادم نیست در آن لحظه شیرین به چه می اندیشیدم؟فکرم در پی چه
بود؟ کدامین مسئله را حل می کردم؟ پاسخ به چه پرسشی می دادم؟
آن لحظه شیرین، در طول زمان،به چه اندازه پیش رفته بود؟ اصلا من در آن شب و
در آن جا چه می کردم؟ در پی حل کدامین فلسفه خلقت بودم؟ فردایم و شب های دیگر به
چه خواهد گذشت؟دیروزم و آن همه روز که بر من گذشته بودچه گونه بگذشت؟ و سئوال
از پی سئوال...
من در آن لحظه شیرین، با مژگانش چنگ می زدم و بر صفحه سیاه چشمش
می رقصیدم.گاه از گوشه چشمش اشک می شدم، می ریختم.
من در آن لحظه شیرین در قطعه ای بریده از هر جا و هر کس و هر زمان ، به هــیچ
می اندیشیدم!
نمی دانم! عقل و عشق، کدام حق است و کدام حق نیست!همین را می دانم یکی که می آید دیگری می رود!!!

[ برچسب:,

] [ 16:28 ] [ FaTeMeH ]

[ ]

رنگ دروغ

گل سرخی به او دادم گل زردی به من داد.
در یک لحظه ناتمام قلبم از حرکت ایستاد،به او گفتم: ...دوستم نداری؟!
گفت:چرا،آن قدر دوستت دارم که نمی خواهم در یافتن گل زرد،آن گاه که از من کام گرفتی به زحمت بیفتی.
و من بعد از آن کام،گل سرخی به او دادم!و او لبخند کوتاهی زد و گفت:
رنگ زرد را بیشتر از رنگ دروغ دوســـت داشـــتم!

[ برچسب:,

] [ 18:19 ] [ FaTeMeH ]

[ ]

مثل تو فیـــلما

امان از این دل من که مدام دل می زند برای یک عشق شیرین،مثل تو فیلما،
یکی که دستاش رو بگیرم و با هم بریم تو پارکا،
وقتی به چشمانش نگاه می کنم با تمام وجودم برم تو رویا،
و زمانی که اون میره به خونه اش بشم رفیق غم ها،
توی شب های مهتاب باهم بشینیم کنار یک حوض، الهی شب بشه این روزها،
همه فکر و خیالم، نمازم و دعایم شده این جور حرف ها،
کی میشه؟ یا من عاقل بشم یا قید همه چیز و بزنم برم به صحرا،
مثل فرهاد تیشه بردارم برم به کوه ها،
تیشه زنم تیشه زنم برای شیرین جاری بکنم رودها،
آه از این حرفای تکراری اصلا چرا آمدم به دنیا؟!
اگر باید می آمدم چرا نشدم مثل این همه حیوون؟! اینجا، آن جا،
چرا باید فقط آدم می شدم بعد می موندم توی اندوه این همه عشق ها،
یکی بیاد منو ببره، دوباره بیاره اینجا،
تا از سر بگیرم زندگی رو، بزنم بوسه بر پای عقل ها،
تا هیچکس رو نیارم تو عمق دلم، حرم امن خدا،
با بقیه سلامی بکـنم، لبخندی بزنم، براشون دل تنــگ بشم، ولی یه کــم، مثل بیشتری ها،
حیفه که من با این همه فرصت، گرمای دلم بشه همین فکرها،
یا خدا! دلم باز دل می زنه انگاری هیچ نمیره تو کلش اندرزها،
پس بزار بره به همون راهی که رفتند همه جوون ها،
نه همه شون،خسته ها، بی هدفا، مرخصا، بی عرضه ها، مریضا، دیوونه ها،
ذله ها ، بی چاره ها، بی پدرا بی مادرا، رونده ها، وا مونده ها...


[ برچسب:,

] [ 18:15 ] [ FaTeMeH ]

[ ]

...مـــــــــــی خــــــــــــواهم

می خواهم این بار آن چنان اندوه دل شکسته ام را فریاد بزنم تا دیگر این بار بشنود.او خواهد شنید؟!
می خواهم سر هر گذر، نشانیش را از هر رهگذر بگیرم، بروم دنبالش، تا دیگر این بار ببینم.من خواهم دید.
می خواهم با پر پروانه نامه ای بنویسم بدهم پیک صبا،ببرد تا سر کویش، تا دیگر این بار بخواند.او خواهد خواند؟!
می خواهم سر بگذارم بر زانوی غم، تا بیاید دستی، کشد بر سر و رویم، موهایم چنگ زند. من دیگر شاد خواهم بود.
می خواهم قصه بگویم،از غصه این قصه ها بگریم، سینه به سینه نقل کنند، تا به او هم برسد.به او خواهد رسید؟!
می خواهم دیگر هیچ نگویم، نا گفته ها را نا گفته گذارم،دست بر سینه نا محرم بزنم.من محرم اسرار خواهم ماند.
می خواهم خورشید امید، بر سرمای تنم بتابد، در میان سبزینه ی باغ، چرخ زنم،سرمست شوم. این بار او مرا خواهد دید؟!
می خواهم خواهش دل را، ازپس این همه ناکامی، باز کوش دهم، باز برایش بسرایم.من خراب خواهم ماند.
می خواهم خنجری بردارم تیز، پنجه بر آن زنم محکم، فرو نشانم بردل تاریک تا خونم بریزد. او درونم باز خواهد ماند؟!
می خواهم در شبی بس تاریک، بی هیچ مهتاب و کلبه ای، بروم تا عمق وحشت، تا نباشم. من هوشیار نخواهم شد.
می خواهم در زلال یک رود، بشوم یک برگ خزان، او که خواست دستش بشوید. این بار او مرا خواهد برد؟!
می خواهم دیگر نخواهم، خواهش دل در گور برم، بخوانم تنها دُر زمین، ثریای آسمان.او مرا دوست خواهد داشت.
او مرا دوســــــت خواهد داشت؟؟!

[ برچسب:,

] [ 17:58 ] [ FaTeMeH ]

[ ]

Surprise_New Album



http://img4up.com/up2/45589793724207405289.jpg

دانلود در ادامه مطلب

 

منبع:    www.melika.abdi.loxblog.com

 

Odio a la gente como yo, Ver


ادامه مطلب
...!

با اینکه تیله درون چشمم رنگی است گاهی دنیا را سیاه می بینم...!

http://akslar.com/wp-content/uploads/2010/06/zibatarin_cheshmha_post.jpg

[ برچسب:,

] [ 14:25 ] [ FaTeMeH ]

[ ]

 

 

خدایا ، حکمت قدم هایی را که برایم بر میداری بر من آشکار کن

تا درهایی را که بسویم می گشایی ، ندانسته نبندم

و درهایی که به رویم میبندی ، به اصرار نگشایم . . .

 

[ برچسب:,

] [ 17:7 ] [ FaTeMeH ]

[ ]

صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 10 صفحه بعد